خانه ی ریاضی مرودشت

دانشجوی ریاضی محض دانشگاه شاهد تهران

خانه ی ریاضی مرودشت

دانشجوی ریاضی محض دانشگاه شاهد تهران

عریضه ریاضی دان عاشق به معشوق خود

عریضه ریاضی دان عاشق به معشوق خود

عزیز جفا کار! به بطلیموس سوگند که نیروی عشقت کسر عمرم را معکوس نموده و به خرمن هستی ام اتش زده است . انگار عمر من تابع وفای توست .قامت رعنایم از هجرت منحنی شده وتیر عشقت همچون برداری که موازی ارزو هایم تغییر مکان داده باشد قلبم را ناقص ساخته است .

شب های فراق که با حرکتی تناوبی مانند مکعب این رو و ان رو می شوم ،چنان نحیفم ساخته که هر گاه به مزدوج خویش در آینده می نگرم خیال میکنم که از زیر رادیکال بیرونم آور ده اند . در دایره ی عشقت اسیرم مرکزی نمی یابم که انی فارق از خیال تو

معادله ی nمجهولی زندگی ام را حل کنم. 

دوش فیثاغورث رادر خواب دیدم که از وجود سرگشته ام مشتق می گرفت ، خدا خدا میکردم که ریشه ای نیابد تا همیشه سیری صعودی به سوی تو پیدا کنم اما در می یابم که منحنی آرزوی من و وصال تو برخوردی ندارد . شاید بر اساس هندسه ی اقلیدس همانند دو خط موازی باشند که در بی نهایت به هم میرسند و آنگاه که بر محور تانژانت نا امیدی ام سرگردانم حاصل عشقت بریم 0 مبدا و امید است

اوه!دلدارم!بی وفا، زمانی که اپسیلون های وعده های تو را در بی نهایت امید های خود ضرب می کنم و از بی وفایی و جفاهایت به تعداد نا محدودت ، انتگرال میگیرم ، باز هم خوشحال هستم چون حدی دارد وجهت باقی مانده ، هنوز مثبت ات اما افسوس حتی با حساب احتمالات هم امید وصالت از محالات است ودر افق اندیشه هایت اصلاُ اثری از وفا وجود ندارد .

راستی اگر این حرف ها باب طبعت نیست و در کسر علاقه ات صدق نمی کند اجازه بده سخن از چیز های دیگر به زبان آورم .

چه زمانی که قدرت خیالم با هزار بدبختی بین مقادیر امید و وصال علامت مساوی با حداقل تقریب می زند با عشوه ای عاشق کش ،مخالفش می سازی .شاید ندانی هر قدر که زاویه ی جفایت گشوده تر میگردد ، کسینوس شادی من نیز سیری نزولی به سوی سفر پیدا می کند .

دیگر بیش از این به فومول وجودت دست نمی برم ولی امیدوارم که دل سنگت را نسبت به من نرم نمایی و بیش از این محتاجم نسازی که در لگاریتم اندیشه به دنبال اندازه ی تقریبی وفایت بگردم.